یادداشت مدیر برنامه
ما متوجه اين نکته شدهايم که با بحران انرژي و منابع حياتي مانند آب مواجهيم، اما گويا هنوز به بزرگي مشکل منابع انساني پينبردهايم.
وقتي 16 سال داشتم، معلمي که بايد روزگار نغز بازي کند تا بتواني کنارش بنشينی، از من پرسيد خوب دوست داري چي بخواني؟ گفت برو يک هفته فکر کن و جلسهی بعد جوابت را برايم بيار. داشتم بال در میآوردم که چقدر چيز دارم که ميتوانم ياد بگيرم از فيزيک و فلسفه و ادبيات و هنر و عرفان تا روانشناسي و قدري رياضيات زيبا و تاريخ و جامعهشناسي. فهرستي نوشتم. جلسهی بعد سرم را بالا گرفتم و فهرستم را در دست. فهرست يک صفحهاي من را گرفت و خواند. سرش را بالا آورد و گفت: «خيلي خوبه. آفرين! چقدر چيزهاي خوبي دوست داری. واقعاً دنبال همهاش برو. ميتواني و بيا براي من هم بگو. کلي کتابخانه و کتاب و استاد هست. تا ميتواني تلاش کن. اما من فکر ميکنم آنچه لازم داريم حتما با هم ياد بگيريم اين است که چطور ببينيم و قشنگ ببينيم؟ چطور خوب بشنويم؟ چطور زيبا احساس کنيم و حظ ببريم؟ و چطور فکر کنيم و آزاد باشيم؟ حاضري؟» و فهرست را به من پس داد و گفت: «آنها همه خوبند، اما اينها لازم است.» آموزگار هنرمند من با يک حرکت ساده شوق مرا براي يادگيري سرکوب نکرد، بلکه آن را ستود و گرمتر کرد. علايق من را از زبان خودم شنيد و برنامههاي بعدي خودش را تنظيم کرد و جهاني بزرگتر براي کشف و جستجوي رؤياهايم پيشرويم گشود و مسئوليت خوب ديدن، خوب شنيدن، خوب احساس کردن و عمل کردن را به عنوان ريشهي اصلي تربيت گوشزد کرد.
جهان امروز با رشد فزايندهاي در حال توليد علم و مفاهيم جديد است و در تندباد اطلاعات و سيل عظيم رقابت اقتصادي براي گزينش منابع انساني آمادهتر، لازم است تا تصميم بگيريم کودکانمان به چه نوع آموزشي نياز دارند تا براي دنياي آيندهاي که سرعت تغييرش بيش از پيش است، آماده و توانمند باشند و مسئوليت تغييرات آينده را به عهده بگيرند. وقتي از والدين و حتي بعضي برنامهريزان آموزشي ميپرسيم که دوست داريد کودکانتان چه چيزهايي بياموزند، غالباً با فهرست بلند بالايي از انواع زبانها، هنرها، علوم، رياضيات، ادبيات و خوشنويسي و ورزشهاي متفاوت مواجه ميشويم. سوال اين است که آيا واقعاً لازم است کودکانمان اين همه چيز ياد بگيرند؟
صف طولاني بيکاران، جامعهي انبوه ناراضيهايي که رشتهي تحصيليشان را دوست نداشتهاند و شغلشان به تحصيلشان ربطي ندارد، انبوه نيروي انساني که به راحتي ميتوانستند حرفهي مورد علاقهي خود را ياد بگيرند و نيروي ماهر کاري باشند، ولي سازمانها مجبورند مهارتهاي پايهاي حرفهشان را در خلال کار به آنها آموزش دهند و... ما را به اين فکر مياندازد که واقعاً بايد کارايي سيستمهاي آموزشي را کجا جستجو کنيم. اين در حالي است که تمامي سازمانها و مشاغل کوچک و بزرگ از فقر منابع انساني کارآمد گله دارند. نکتهي مهم اين است ما متوجه اين نکته شدهايم که با بحران انرژي و منابع حياتي مانند آب مواجهيم، اما گويا هنوز به بزرگي مشکل منابع انساني پينبردهايم و زنگ خطر بحران منابع انساني را به صدا در نياوردهايم.
برنامهي آموزش متوازن اجتماعي و مالي کودکان تلاش دارد تا کودکان را ترغيب نمايد که براي بهبود جوامع پيرامونشان، خود را توانمند سازند. ميکوشد تا:
• کودکان در کنار هم به خود و سايرين احترام بگذارند و اعتماد به نفس لازم را براي فعاليتهاي اجتماعي به دست بياورند.
• حقوق و مسئوليتهايشان را بشناسند و در حفاظت از آن بکوشند.
• منابع را شناخته و ارزش آنها را بدانند و در کنار هم پسانداز کرده و با مؤسسات و موضوعات مالي آشنا شوند.
• هدفگذاري کرده و براي نيل به آن برنامهريزي و بودجهبندي کنند.
• و نهايتاً بتوانند در کنار هم اقدام ابتکاري اجتماعي يا مالي را پايهريزي و اجرا کنند.
ما بر اين باوريم که تلاش ما در آموزش بايد به اين سمت باشد که کودکاني خوشحال تربيت کنيم. براي اين امر لازم است آنها توانمند گردند تا بتوانند در صلح و تعادل جامعهي خويش را بسازند. اين کودکان لازم است تا عميقاً زندگي را به گونهاي تجربه کنند که خود را از لحاظ اجتماعي و اقتصادي توانمند احساس کنند. آيا کودکي که بسيار زياد ميداند یا مطالب زیادی از حفظ است، بيشتر از کودکي که با اطرافيان و کودکان ديگر ارتباط اجتماعي برقرار ميکند و دعوا و صلح را تجربه ميکند، در معرض خشونت نيست؟ کودکان با توانايي اجتماعي زندگي صلحآميزتري را تجربه خواهند کرد. تفاوت کودکي که همواره به قدر کافي پول در جيبش دارد و کودکي که توانسته است سکههايش را هرچند اندک، پسانداز کند، به گفتهی مؤسس افلاتون در اين است که کودک دوم چيزي بيش از پول دارد؛ توانايي انتخاب.