محل اجرا: تهران، شهرداری
تاریخ اجرا: 94/03/31
از دانشآموزان کلاس که افغان هستند، خواسته بودم تا پیماننامه ی حقوق کودک را به صورت فردی بخوانند و 5 حق ضایع شده از خودشان را پیدا کنند و پوستری تهیه کنند و در آن راههای احقاق حقوق ضایع شدهشان را بنویسند و از طرفی خود را جای مسئولین و بزرگترها بگذارند و بگویند برای احقاق حقوق کودکان چه میکردند، متاسفانه تقریبا نیمی از کلاس تکلیف را انجام داده بودند و به دلیل اهمیت موضوع بررسی پوسترها را به جلسه بعد موکول کردم تا همگی در کلاس شرکت فعال داشته باشند.
طبق طرح درس بچهها به وسط کلاس آمدند و یک گل کوچک به ایشان دادم تا دست به دست کنند و با بیان "ایست"، گل در دست هر کسی میبود، سوالاتی از او مطرح میشد. بچهها با محتوای سوالات آشنا نبودند، برای همین نگران در پاسخدهی بودند و گل را سریع رد میکردند، به دلیل تفاوت رده سنی، دقت میکردم گل دست چه کسی است و ایست میدادم تا سوالات را هدفمندتر بپرسم. از شرکتکنندگان بزرگتر کلاس که برخی پدر هم بودند، یک سری سوال راجع به نحوه برقراری و آموزش امنیت به کودکانشان یا برادرهای کوچکترشان در یک کشور بیگانه و از کوچکترها راجع به خطرات در اجتماع و امنیت و نحوه رفتارشان در مواقع خطر و اضطرار پرسیده شد.
4 گزارش در ارتباط با جنایت علیه کودکان تهیه کرده بودم، 2 سری توسط نزدیکان و دو سری توسط بیگانگان و در اجتماع آسیب دیده بودند. هر گروه گزارش خود را داشت. به صورت گروهی گزارششان را مطالعه کردند و طبق طرح درس سوالاتی را روی تخته نوشتم، نمایندهی هر گروه خلاصهای از ماجرای گزارش تعریف میکرد و کل کلاس با توجه به سوالات مطرح و مطالب دریافتی از دوستان در جوابدهی مشارکت داشتند. محتوای سوالات در مورد جرم، دلیل اتفاق، نحوه اتفاق و... بود. دلایل و صحبتهای بچهها روی تخته نوشته شد، در نهایت همهی جوابها را با هم بررسی و مقایسه کردیم، اینکه چه کسانی بیشتر به کودکان آسیب میزنند و در مورد بیگانه یا غیر بیگانه بودن جنایتکاران و اهدافشان صحبت مفصلی شد. حتی بچهها راجع به اتفاقات واقعی زندگیشان و حتی یک فیلم افغانستانی با نام عارف و کلثوم صحبت کردند، اینقدر فیلم مربوطه جالب به نظر میرسید که ازشان خواستم اگر میتوانند فیلم را برایم تهیه کنند.
در نهایت درباره جنایتهای علیه کودکان و نحوه ی محافظت و بزرگترها و سازمانهای حامیKWL شد، خلاصه جلسه جالبی بود، آخر کلاس هم بحث را به محافظت از خودشان در کار کشاندم و قرار شد پوستری با موضوع خطرات کاری و زندگیشان در ایران و نحوه محافظت درست کنند. متقاعدشان کردم این عمل ممکنه باعث نجات یکی از دوستان ناآگاهشان بشود.
در نظرسنجی پایان کلاس همگی با وجود خستگی و عدم انرژی بابت روزهداری، خیلی راضی بودند و تشکر کردند بابت آگاهیای که پیدا کردند.