محل اجرا: تهران، کانون اصلاح و تربیت
تاریخ اجرا: 94/12/11
ابتدای جلسه پرسیده شد نقاط قوت یعنی چی؟ ویژگی مثبت چه هست؟ بچهها نام بردند. اما مثل اینکه اصلا نقطهی قوت و تواناییای غیر از زمینههای کار خلاف در خودشان نمیدیدند. از فرصت استفاده کردم و گفتم توانایی مثلا خوشمشربی، خوب صحبت کردن، یعنی رفیق با حال بودن، یعنی جایی برید و مجلس را با خنده و جک و مزهپرانی شاد کنید. خلاصه کمی همراه شدند با کلاس. به گروههای دو نفره تقسیم شدند و قرار شد برای گروه اسمی بگذارند. هر گروه تواناییها و مهارتهای سالم را باید نام میبرد، حتی کارهایی که شاید خیلی ماهر نیستند اما علاقمند هستند یاد بگیرند و فکر میکنند میتوانند موفق باشند. خیلی جالب بود. بچههایی که دم از عدم توانایی برای زندگی سالم میزدند، حداقل 9_8 توانایی و مهارت داشتند که برخی را در کانون آموزش دیده بودند مثل برقکشی ساختمان، معرق، منبت، آرایشگری.. راجع به اهمیت دانستن مهارتها صحبت کردیم و اینکه راجع به تواناییهای دوستان خود چه فهمیدند. بچهها خیلی اعتماد به نفس پایینی داشتند و خیلی نشد این مبحث را ادامه بدهیم. حس کردم اول باید یکسری باورها را با آنها کار کرد و سپس به شناخت مهارت پرداخت. برای همین وارد مبحث بعد یعنی حل مساله شدیم. چگونه با مشکلات مواجه میشوند؟ چه برخوردی میکنند؟ حل مساله چطور صورت میگیرد؟ اکثر بچهها اول اعلام کردند با ایجاد مشکل خودزنی میکنند.
شاید اگر به صورت فردی روی تواناییهای بچهها تمرکز میکردم، کمک بیشتری میتوانستم بکنم، اما مرتب سعی میکردم فقط یک تسهیلگر باشم برایشان.
ابتدای کلاس خیلی شلوغ بود، اما به آخرهای کلاس که رسید بچهها محو کلاس بودند. انگار تشنه بودند و نظرسنجی که کردم، یکی از بچههای بازیگوش میگفت تا حالا دقیق گوش نداده بود، اما این هفته گوش داده و حس میکند میداند در آینده میخواهد چه کار کند یکی دیگر هم میگفت تصمیم دارد برگردد و با پدرش کار کند. فکر میکرده کار پدرش ارزش ندارد، اما الان فکر میکند میتواند آیندهی سالمی بسازد.