محل اجرا: تهران، مرکز آموزش کودکان کار
تاریخ اجرا: 95/04/30
تاریخ انتشار: 95/05/06
می خواستم این کارها را انجام دهیم:
- تشکیل باشگاه
- دورهی درس های قبلی
- مشخص شدن فعالیت باشگاه و اعضای آن
بچه ها به جز دو نفر، یادشون رفته بود گذرنامه های افلاتون رو بیارن.
با روش توپ سوال، درس دوره شد. شعر خوندیم، شعار دادیم و اهداف مرور شد.
داستان تایلند رو داده بودم بچه ها بخونند، ولی وقتی خودم کپی رو نگاه کردم، چون از فایل PDF به ورد تبدیل شده بود اعداد و کلمات جابجا شده بودند تاجایی که قابل فهم نبود. پس متن کنار گذاشته شد.
این دفعه صندلی نگذاشتیم تا فضا بزرگتر و جابجایی بچه ها راحتتر باشه و نیز برای بلند شدن انرژی بیشتری هم صرف بشه! پیشنهاد خوبی بود.
داستان خونده شد و سوالات پرسیده شد. بعد با بچه ها گفتیم چه کارهایی دوست دارید بکنید؟ گفتند بریم حیاط! گفتم نه اینطوری، چه کارهایی میخواید تو محل تون انجام بشه؟ گفتند مغازهی لباس فروشی کم بشه ولی یکی دیگه نظر دیگه ای داشت. تخته رو گذاشتم وسط دایره و شروع کردم نظر بچهها رو نوشتن (این که تخته دم دست بچه ها باشه اعتمادشون رو بیشتر می کنه و حواسها رو جمع تر. تجربهی خوبی بود):
بازی، تشکیل باشگاه، ورزش، کمک به مردم، بافت مو، زباله، صرفهجویی، احترام به سالمندان و همسایهها، مهربونی، پارکبازی، پارک نامناسب ماشینها، صندوق خیریه، فروشگاه، کتابخونه، آتشنشانی، پلیس مخفی،کلاس بازیگری، کلاس سفالگری، اردو جمع آوری زباله، دکتر.
گفتم خب همه رو میشه انجام داد باهم؟ چیزی نگفتند. گفتم خب حالا چند تاش رو انتخاب کنیم گفتند عملی نیست. گفتم شما اونایی رو انتخاب کنید که فکر می کنید عملیتره. کسی رأی دادن به ذهنش نرسید. پس پیشنهاد خودم بود و کاغذهای بریده شده رو دادن تا پنج تا از انتخابهاشون رو روی اونا بنویسند. خیلیا مشکل خوندن و نوشتن دارند. یکی از بچههای افغان به بقیه کمک میکرد. بعد از اتمام، دوتا از بچهها رأیها رو به تخته منتقل کردند و از بین اونها چند تا به مرحله بعد راه یافت.
در این حین که رأیها شمرده میشد، گفتیم واسه باشگاهتون نشان درست کنید و عکس افلاتون رو زدیم به دیوار تا روی مقوا بکشند و با سنجاق روی سینه شون نسب کنند.