جشنی پر از اقدام های ابتکاری دانش آموزان همه ی مقاطع تحصیلی
تاریخ اجرا: اسفند 95
خلاصهای از کارها و برنامهریزیهای انجام شده قبل از جشن
- تشکیل چندین جلسه با نمایندگان کلاسها در ارتباط با اعلام ایدهها، مکان پیشنهادی میزها، جدولها، تعرفه میز، صندوقداری
- برگزاری جلسات بین مربیان آمال- کارو فناوری /معاونان و کادر/مدیران/خیریه و نمایندهی برنامهی آمال آقای مقرب، برای همسو شدن و تصمیمگیری
- تشکیل گروه ایده پرداز برای تیزر تبلیغاتی
- برپایی غرفه جمع آوری ارزاق، پخش کلیپ تهیه شده در رابطه با خیریه توسط دانش اموزان با هدف اشنائی با خیریه همراهان سبز و ترغیب به کمک های خیرانه، بازید چند نماینده از دانش آموزان از مناطق محروم ورامین
- برگزاری یک جلسه ادواری قبل از جشن با حضور تمام دانش آموزان در آمفی تئاتر، در این جلسه دانش اموزان بازدیدکننده از ورامین از مشاهداتشان گفتند.
- تشکیل جلسه با دانش آموزان مستندساز و مسئول درب ورودی
- نقشه راه و مراحل جشن فرهنگ با این تیترها طراحی شد:
بارش فکری: دستهبندی ایدههای بارش فکری، اولویتبندی و تعیین معیار، انتخاب و گزینش ایده ها برای اجرایی شدن، بودجه بندی، تعدیل بودجه، قیمت گذاری، تعیین و تقسیم وظایف، زمانبندی، سنجش بعد از اجرای آزمایشی و بعد از اتمام بازارچه، گزارش در روزنامه مدرسه و سایت افلاتین جهانی وlearn .
فرایند طی شده توسط دانشآموزان
فرایند کلی طی شده توسط دانش آموزان تا مرحلهی یکی مانده به آخر انجام گرفته. از طرفی با وجود تاکید و پیگیریهای تسهیلگر بیش از 30 درصد دانش آموزان تا روز جشن از ریز هزینهها با خبر نبودند و حدود 10 درصد بعد از جشن هم نمیدانستند هزینه ها دقیقا چه مقدار بوده. اما سوالات تسهیلگر باعث حساسیت روی این موضوع شده بود و تقریبی از هزینه ها را براورد کرده بودند. (تسهیلگر برای آموزش و پیگیری جداول در ساختمان دبیرستان، تنها یک نفر بود که الان متوجه میشوم که وسعت کار به حدی بوده که من فرصت رسیدگی خیلی دقیق به همه کلاسها را نداشتم. یعنی با یک تخمین باید بگویم جدول معیارها حدود 60 درصد جدول هزینه ها حدود 50 درصد و جدول ثبت فروش حدود 70 درصد توسط دانش آموزان تکمیل شده برای جدول مسئولیتها هم 50 درصد به شکل غیردقیق پر کردند. در مورد جدول مسئولیتها در روز جشن هم وقتی با گروهها صحبت میکردم، میگفتند کاملاً مشخص است، اما به شکل کتبی همچنان چیزی را ارائه نداند.
تعداد و شکل گروه ها
مجموعاً 12 کلاس شرکت کردند از زمان گروهبندی تا زمان اجرا تعداد کمی از گروه ها تغییر کردند. در واقع انواع گروه شدن را مشاهده کردیم (کل کلاس یگ گروه باشند، گروه های چند نفره در یک کلاس و در دو مورد هم به شکل دو نفره یک عضو از یک کلاس با عضوی از کلاس دیگر هم گروه شد و 6 نفر به شکل انفرادی و یا به شکل انفرادی از همه کلاسها در یک فعالیت در واقع در این فعالیت معلمان بسیار فعال مدرسه خود غرفهدار بودند و دانش آموزان را درجریان هدف غرفههایشان گذاشته بودند و به شکل شیفتی از تمام کلاسها غرفهداری را تجربه میکردند).
معیارهایی که دانشآموزان در فرمها اشاره کرده بودند:
خلاقیت، کیفیت مناسب، سرعت تحویل جنس، درست کردن دست سازه با سلیقه خود مشتری، مناسبت با زمان، مناسب با دمای هوا، خوشمزه بودن، کم هزینه بودن، تنوع در ارائه
نحوهی تبلیغات دانش آموزان
تبلیغات هم از تنوع بالایی برخوردار بودند، یعنی یک حالت مشترک وجود داشت که بچه ها با استفاده از فضایی که مجری ایجاد میکرد تبلیغ میکردند و به شکل شفاهی حالا با جملات ابتکاری غرفه و برنامهشان را تبلیغ میکردند.
گروه قصه گویی چون در طبقه پائین اجرا داشتند و نسبت به حیاط از مخاطبین کمتری برخوردار بودند، هر چند دقیقه یک بار با دف و دایره زنگی در حیاطها میچرخیدند.
گروه اجرای حرکات موزون و آواز با لباس محلی در حیاط میچرخیدند و سانس اجرا ومکان خرید بلیط را یادآوری می کردند.
گروه گریم با گریم صورت خودشون در حیاط جذب مشتری داشتند.
بعضی گروه ها از نماد شال رنگی استفاده کردند.
غرفهی سیب زمینی با کارتن غرفه خود را ساخت و متفاوت بودن مکان و شکل غرفه خود تبلیغ بزرگی بود.
بازخوردهای کلی دانش آموزان بعد از جشن فرهنگ
خستگی فیزیکی زیاد/ خستگی همراه با لذت/ کار همراه با گرسنگی/ اشتباه کردن در قیمت گذاری/ گروه خانهبازی میگفت در قیمتگذاری اشتباه کرده/ اشتباه در میزان تولید محصول/ دو گروه تولیداتشون کمتر از نیاز بود/ اشتباه در انتخاب مکان غرفه/ عدم مسئولیتپذیری و خوشقول بودن بعضی افراد گروه/ فکرش را هم نمیکردیم اینطور از ما استقبال شود!/ والدین من به صدای خوبم برای اولین بار آگاه شدند، اولین جشن فرهنگی بود که پدرم حدود سه ساعت در کنارم بود و حوصلهاشسر نرفت/ ما فکر هم نمیکردیم اینقدر پول در بیاریم/ استقبال از شکم و هیجان بالاتر از فرهنگ و هنر است!/ فروش کتاب از آنچه فکرش را میکردیم خیلی بهتر بود/ اگر برمیگشتم به گذشته انصراف نمیدادم/ حتماً کافیشاپ ما فروش میکرد، اما بعضیها در کلاس نگذاشتند ایدهی ما پیش برود.
من به عنوان یک مربی مشاهدهگر چه چیزهایی را در این روز پررنگ دیدم:
میزان مسئولیتپذیری و حضور در غرفه و شیفتبندیها نسبت به سال قبل بهتر شده بود. شادی حاصل از فروش و داستانهای مربوط به فروش و رقابت که گاهاً خندهدار و تراژیک بودند. فرایند حرکت از ناامیدی به سمت امید خصوصاً در غرفههایی که ابتدا فروش نداشتند و از یک ساعتی به بعد با تلاش خودشان یا نیاز بازار فروش کردند.